سلام

حدود یک ماهی است که مرخصی هستم. در این یک ماه انواع دورهمی ها و شب نشینی هاو گعده هاو خوش گذرانی ها را تجربه کردم خداروشکر

اما نکته ای که همیشه با من وجود داشت این بود که من ته دل هیچ وقت خوشحال نبود خیلی وقت است که با تمام وجود خوشحال نیستم. از وضعیت موجود بهره می برم. وقت را غنیمت می شمرم و هوش میگذرانم اما به هیچ وجهی خوشحال نیستم

ماه بعد این موقع حتی سرباز هم نیستم و زندگی روی بی رحمش را بمن رنشان خواهد داد و من اگر تا ان موقع کار پیدا نکنم دیگر نمیدانم چه خواهد شد

عمیقا استرس دارم. از شرایط موجود که هر روز بدتر می شود . دلم می خواهد مهاجرت کنم به جایی دور جایی که بدانم امورات زندگی ام می گذرد حالا می خواهد وطن نباشد خب نباشد من مشکلی ندارم

اصلا مگر نه اینکه من همیشه دوست داشتم که متعلق به هیچ جا و هیچ کسی نباشم و و جهان وطن یا بی وطن باشم؟!

خدایا


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها