سلام

چهارشنبه رسید ایران خیلی خبر خوبی بود و من دل تو دلم نبود که ببینمش اما خب گفتم ادمی که از سفر میاد یه چند روزی زمان نیاز داره برای ریکاوری!

همون چهارشنبه تلفنی صحبت کردیم و قرار شد تو هفته اینده باهم هماهنگ شیم و قرار بذاریم اما خب من خیلی دلتنگش بودم

دیروز از ظهر با بچه ها بیرون بودیم و مشغول خرید برای یکی از بچه ها و چون شب اول ماه رجب بود گفتم برای غروب بریم حرم حضرت عبدالعظیم زیارت

رسیده بودیم اونجا و مشغول زیارت بودیم که تلگراممو باز کردم و دیدم پرسیده کجایی؟ من رو چنان تپش قلبی از شوق فرا گرفت که خدا میدونه!

و من هم بچه ها رو پیچوندم و سریع رفتم مترو که برسم بهش! حتی بچه ها گفتن بیا باهم میریم ولی من از استرس ترافیک گفتم نه و مترو مطمئن تره و با مترو رفتم! چنان مسافت طولانی رو رفتم!!

ای خوشا دولت آن مست که در پای حریف

سر و دستار نداند که کدام اندازد

سراسر راه دل تو دلم نبود! واقعا دلم تنگ شده بود و خیلی هیجان داشتم

خلاصه رفتم و رسیدم

خیلی خوب بود و خوش گذشت احساس میکنم لحظه هایی که باهم هستیم جز گذر عمرم حساب نمیشهتقریبا تا اخر شب باهم بودیم

تا باد چنین بادا!

قبل اینکه بره سفر والپیپر گوشیمو عوض کردم و این مصرع مرا که با توام از هرکه هست باکی نیست رو گذاشتم!

فعلا که همه چیز به خوبی داره پیش میره! خدا بیشترش کنه


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها